دلها هم حق دارند بنویسند ؛ حق ندارند؟!
اصلا یک آدمست و یک دل.
در واقع دل آدمی است که او را میراند ، راننده آدم دل اوست، حال این راننده یا ادم را میبرد به قهقرا یا میبرد پیش همان که باید ببرد...
آدمی هر کار که میکند میگوید دلم خاست و قربان آن دلی که خدا را بخاهد و صاحبش نیز ناگزیر اطاعتش کند و فرمان را بدهد دست دلش!
و خب دل آدم هم بعضی وقت ها میشود اماره و بعضی وقتها میشود لوامه و بعضی دل ها هم اصلا جنسشان فرق دارد ، حضرت حق برای خودش آفریده ، نمیگذارد برود سمت غیر خدا ، خدا آفریده برای خودِ خودش ، نمیشود ، مال خودش است نمیگذارد برود سمت دیگری و این است که خود خدا به این دل میگوید مطمئنه و خوشا آنان که دلی مطمئنه دارند ...
در این که همه دلها خاطر خدا را میخاهند شکی نیست ولی شیطان هم بیکار نیست ، دلها را اذیت میکند ، بی وجود حسودیش میشود به دلها ، نمیگذارد بروند سمت حضرت باری تعالی ولی خب دلها هم بعضی اوقات بی قرار میشوند ، میشکنند و اینجاست که در تکه تکه هایشان خدا را میتوان دید ، بعضی وقت ها هم دلها انقدر بی تاب خدا میشوند که ناگزیر میگریند ، هوای خدا را میکنند گویی میخاهند خود خدا بیاید بنشیند کنارشان ، در آغوششان بکشد تا آرام شوند و چه زیبا لحظاتی است این لحظه های عاشقی ...
در زمان بی قراریِ دلها ، دلها خیلی کارهای خوشگلی میکنند ، با خدا عشق بازی میکنند ، الرحمان الرحیم نمازشان را جوری میگویند که انگار دارند از معشوقشان دل میبرند ! برخی دلها هم وقتی بی تاب میشوند دوست دارند بنویسند ، بنویسند برای خدا . . .
« الهی و ربی من لی غیرک »