اللهُم
اِنی استَودِعُکَ قلبی
فلا تَجعَل فِیه احَد غَیرُک
خدایا من دلم را پیش تو به امانت گذاشته ام ، مباد بگذاری کسی جایت را بگیرد ...
اللهُم
اِنی استَودِعُکَ قلبی
فلا تَجعَل فِیه احَد غَیرُک
خدایا من دلم را پیش تو به امانت گذاشته ام ، مباد بگذاری کسی جایت را بگیرد ...
پیش از اینها فکر می کردم که خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
....
میگویند باران رحمت الهی است !
و چه کیفی دارد زیر رحمت الهی روبروی ایوان طلای حضرت جامعه خواندن ؛ هر چه جلوتر میروی رحمت الهی خیس ترت میکند ...
پی نوشت : بعضی وقت ها دلم عجیب هوای ایوان طلایت را میکند علی جان ...
اندر احوالات عشق خیلی گفته اند و شنیده ایم
کمی هم از آسمانی هایش گفته اند
حضرت ابراهیم خلیل را پیغمبر عشق گفته اند
در این که خدا بعضی بنده هاشو واقعا عاشقه شکی نیست
ولی چند تا از ماها حضرت باری تعالی را عاشقیم خدا میداند
...